محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

محمد طاها، سرباز کوچولوي آقا(عج)

سيزده رجب

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که میتواند که بسر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه...
11 مرداد 1391

ماجراهاي بندناف پسرم.قسمت اول

بعد از اينكه زمان خدا حافظي پسرم  با ناف كه كلي در حقش مهربوني وكرامت ودست دلبازي كرده بود رسيد شايد قيچي خانم دكتر قريشي هم طاقت جداكردن اين دو رو نداشت  و برا همين بهونه ميگرفت . چند روزي از تولد پسرم گذشته بود كه بند ناف جدا شد و چون تصميم نگرفته بودم كه چكارش بكنم نه دلم رضا ميداد بندازم بره و نه نگهش دارم ويه مدتي رو برا خودش راست راست ميگشت . بعداانداختم تو سطل اشغال و يك هفته بعد سر كوچه پيداش كردم نگو از كيسه زباله قل خرده بود بيرون.برداشتم و به نيت اين كه يا ميبرم دانشگاه چال ميكنم يا اينكه تو امامزاده غريب حسن وچند روزي هم رو داشبرد ماشين موند و يه روز كه ميخواستم ماشين و بشورم(خونه مامان جون)گذاشتمش رو درخت زردا...
11 مرداد 1391

جشن نيمه شعبان

اولين جشن نيمه شعبان كه محمد طه براي مولا مهدي (عج) شادماني كرد يادش بخير دو سال پيش شب ميلاد اقا تو كربلا بوديم يكي از دعا هامون زير گنبد اين بود كه خدا برامون فرزند صالح وپا در ركاب اقا (عج)عنايت كنه وسال بعد شب ميلاد اقا ابو الفضل (شب تولد بابا صابر)مامان مريم خبر از وجود نازنينت داد و جشن در جشن شد.همون سال شب ميلاد امام زمان و رفتم جمكران .مجرد كه بودم هر سال ميلاد و اونجا بودم.و از اقا خواستم تا شما رو برا سربازي قبول كنه .امسال هم  تصميم گرفتم جشني تو سطح شهر راه بندازم البته با كمك مامان جون و بچه هاي محله افندي كل كوچه رو تزئين كرديم .مامان جون برا مهمون ها اش دوغ و شربت بادرنج بو درست كرد و بابايي هم از صبح تا عص...
11 مرداد 1391

ماه شعبان

اعمال مشترکه ماه شعبان   1- هر روز هفتاد مرتبه ذکر « اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ » گفته شود. ۲- هر روز هفتاد مرتبه ذکر « اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ » گفته شود. و در بعضى روایات “الْحَىُّ الْقَیُّومُ” پیش از “الرَّحْمنُ الرَّحیمُ” است و عمل به هر دو خوبست و از روایات استفاده مى‌شود که بهترین دعاها و ذکرها در این ماه استغفار است و هر کس هر روز در این ماه هفتاد مرتبه استغفار کند مثل آن است که هفتاد هزار مرتبه در ماه‌هاى دیگر استغفار کند. ۳- صدقه دادن در این ماه اگ...
11 مرداد 1391

بدون عنوان

حاصل...! حاصل گندم زمينهاي ديم اذربايجان از ابتداي ماه مبارك  برداشت شد .و اين عيدي خدا براي بنده هاش بود ومن و دايي جون امسال اين كارو انجام داديم .موقع درو همش تو اين فكر بودم كه چرا چند سالي حاصل گندم  اين منطقه ضعيفه ؟امسال بارندگي هم خوب بود ولي به موقع نبود .هركي يه نظري داشت يكي ميگفت قهر خداس ...يكي از بدشانسي وديگري از دولت گلايه داره و اينجاست كه ازمايشها شروع ميشه .ميتونم نظر شما رو هم بدونم...؟  بيا منطقي فكر كنيم كجاي معامله من و خداي من ايراد داره ؟ اصلا ايرادي هست ؟يا من بدبينم ؟  چرا بعضي وقت ها حاصل تلاشهامون بد يا به نظر بد مياد؟ اين چند تا عكس رو از زمينها ديم گرفتم تا...
8 تير 1391

اولين مسافرت خارج از استاني محمدطه در 50 روزگي شكل گرفت

                           پسر گلم 26فروردين91 برا خاكسپاري مادر بزرگ پسرخاله مهدي به تبريز رفتيم .تو جاده ميانگذر بيدارت كردم تا مرگ درياچه اروميه رو ببيني و فرداي روز بتوني  داستان باور نكردني عبور از روي درياچه پر اب اورميه رو براي دو ستانت تعريف كني و بهشون بگي كه روزگاري دريايي و كشتي و پرندگان مهاجر و .....       ...
27 فروردين 1391

بهار تو كي ميرسد...?

بهار تو كي ميرسد...? كمتر از طبيعت نباشيم"ما نيز دگرگون شويم               طبيعت كه از نشانه هاي خداست"سرشار از درس و عبرت براي دلي است كه بيدار باشد.بيدار دلان "ازبهار "درس تحول و نو شدن مي آموزند. به تعبير رسول اكرم(ص):آنكس كه با تغييردنيا  از وضعي به وضع ديگر آگاه نشود"از غافل ترين مردمان است       ...
24 فروردين 1391

بدون عنوان

پسر عزیزم قبل از اینکه به دنیا بیای تصمیم گر فته بودیم که وقتی به دنیا اومدی یه درخت برات بکاریم به خاطر همین امروز ١٧ فروردین سال ٩١ با محمد (پسر دایی مامان مریم)رفتیم بازار هفتگی محمدیار و یه نهال گردو خریدیم و بردم تلخاب (دایی حاج پاشا دایی مامان مریم یه دامداری داره که کنار دریاست موقعی که هنوز دریا خشک نشده بود جلوه خیلی خاصی داشت ولی متاسفانه از وقتی که دریا خشک شده اونجا هم رونق و زیباییش رو از دست داده ولی برای ما هنوز هم لذ ت بخشه)نهالو  تو باغ با عشق کاشتم  .انشاءا...شما مثل درخت و درخت مثل آقا محمد طاها پر بار  باشه.   ولی چرا درخت؟ ١:مثل درخت راست قامت و استوار باشی ٢:مثل درخت سایه و میوه ...
17 فروردين 1391